Sunday, September 16, 2007

من اینجا حکایت پنهانی سالها جق زدن های برای گوگوش عزیزم و بدن ناز و بی همتای سکسی او را با آرزوهای همیشگی ام از عریان شدنش و همخواب شدنش با خود مینویسم.کسی چه میداند در جهانی که هر چیز ناممکنی ممکن است اتفاق بیفتد من هم امید دارم تا بخشی حتی کوتاه از این تصورهایم با او تنها زنی که همه ی وجودم و بخصوص کیرم برایش همیشه تشنه هست روزی به عینه سیراب سکس با گوگوش شوم